چرا قصص الانبیا
قصههای انبیای الهی در روزگاران پیشین برای موحدین و مؤمنان عالم از دو جنبه مهم بود، «عبرت» محوریترین امری بود که قصص انبیا دائر مدار آن بود، ما تاریخ انبیا را میخواندیم و از سرگذشت گذشتگان عبرت میگرفتیم، در میافتیم که اقوام و اممی که در برابر دعوت انبیا عصیان و سرکشی نمودهاند به عذاب و سرگشتگی دچار شدهاند و آنان که تسلیم شدند و ایمان آوردند سعادتمند شدند. حتی قاعده تکرار[۱] به خصوص در مورد قوم بنی اسرائیل و امت اسلام ما را به دقت در تاریخ و قصص بنیاسرائیل ملزم مینمود، ما تاریخ انبیا را نه برای تفنن یا اطلاعات عمومی و تاریخی بلکه برای امروزمان در حیات واقعی امت آخرالزمانی رسول خداصلاللهعلیهوآلهوسلم میخواندیم. جنبه دوم اهمیت قصص انبیا وجوه تربیتی و آشنائی با معارف الهی از خلال این داستانها بود، قصه حضرت یوسفعلیهالسلام بیشتر چنین رنگ و بوئی دارد.
اما در سالیان اخیر وجه مهمتری از قصص انبیا برای ما روشن شده است. این وجه اهمیت در تقابل با وضعیت مدرن و نگاه متجدد به عالم و آدم و به تبع به تاریخ خود را بیش از پیش نمایان میسازد، روایت تاریخ بر اساس انبیا الهی علمی را به مثابه پس زمینه در خود مستتر و منطوی دارد که امروزه آن عالم و فهم از روایت کلی تاریخ به روشنی در برابر داستان تاریخ بشری مدرن قرار گرفته است.
نکته بسیار مهم تغییر جایگاه تاریخ در غرب است؛ به تبع این تغییر است که نسبت ما با مواریث و معالم تاریخی دینی نیز تغییر نموده و حال باید به وجه بسیار بنیادیتر قصص انبیا در جهان کنونی توجه کنیم. در جهان جدید ارائه یک کلان روایت از تاریخ که اجمالاً متضمن نگاه خطی و ابزاری به تاریخ و مبتنی بر نوعی داروینیسم همهجانبه است بستری را مهیا کرده است که اصولاً تجدد در آن ممکن شده است. هر چند تفکر مدرن که در آن انسان خود را دائر مدار امور و هستیبخش هستها میداند(سوبژکتیویسم معرفتی و به خصوص سوبژکتیویسم وجودی به خصوص در کانت و هگل) اصل اصیل جهان مدرن و ممکنکننده و بستر تحقق این کلان روایت از تاریخ است؛ اما تعریف داستان تاریخ بشر بر اساس فهم مدرن از تاریخ و بشر، در عمل بستری تمدنی برای تمام دیگر مفاهیم مدرن فراهم دیده است. به عبارتی تا غرب نتوانسته بود تاریخ بشر را آنگونه که مقتضی سوبژکتیویسم است تعریف نماید و تا وقتی غرب نتوانسته بود تاریخ تمدن را آنگونه که خود از تمدن میفهمد روایت کند، امکان ظهور و بروز تمدنیِ انسانِ مدرن، تمدن جدید، تکنولوژی، اقتصاد جدید، دموکراسی، پارلمان، حقوق و البته فلسفه نبود. این روایت تارخ تمدن غربی است که بستر تمام روایتهای دیگر است. چنین امکانی بنیادین است و مخالفت با آن در واقع یکی از اصیلترین پایههای تمدن جدید را به چالش کشیده است. تاریخ تمدن مدرن در واقع جای چیزها و امور را در تمدن غربی روشن میکند. کلان روایت مدرن از تاریخ اکنون به چنان اهمیتی در آن سرزمین رسیده است که قادر است تقدم و تأخر امور، مبانی و مفاهیم را معلوم کند و در آن عالم به هرچیزی جا و معنائی ببخشد.
[۱]– مضمون حدیثی از رسول خداوند حضرت محمد مصطفیصلواتاللهعلیهوآلهوسلم که امت اسلام را زنهار دادهاند که حوادث قوم بنی اسرائیل عیناً و قدم به قدم برای امت ایشان نیز تکرار میگردد: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ لَتَرْکَبَنَّ أُمَّتِی سُنَّهَ بَنِی إِسْرَائِیلَ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ [وَ حَذْوَ] الْقُذَّهِ بِالْقُذَّهِ شِبْراً بِشِبْرٍ وَ ذِرَاعاً بِذِرَاعِ وَ بَاعاً بِبَاعٍ حَتَّى لَوْ دَخَلُوا جُحْراً لَدَخَلُوا فِیهِ مَعَهُمْ إِنَّ التَّوْرَاهَ وَ الْقُرْآنَ کَتَبَهُ مَلَکٌ وَاحِدٌ فِی رَقٍّ وَاحِدٍ بِقَلَمِ وَاحِدٍ وَ جَرَتِ الْأَمْثَالُ وَ السُّنَنُ سَوَاء(هلالى، کتاب سلیم، ج۲، ص۵۹۹؛ مجلسی، بحار الأنوار، ج۹، ص۲۴۹؛ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۲۰۳؛ بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص ۲۶۷ و…
جهت دانلود کتاب روی لینک زیر کلیک کنید.